محاکمه

ساخت وبلاگ

خواهرزاده نازنینم تهمینه تماس گرفت،بعد از احوالپرسی گفت : دایی هر زمان که من از دانشگاه میام نمیای به ما سر بزنی ،الان یه ماهه که من تو رو ندیدم و کلی دلم واست تنگ شده،گفتم ببخش گرفتارم و با اصرار خواست که به منزلشان بروم تا دیداری تازه کنیم، منم از آنجایی که دلم برایشان تنگ شده بود دعوتشان را اجابت کردم و رفتم.

تازه به منزلشان رسیده بودم که تهمینه با کتابی در دست وارد شد و گفت دایی می شه راجع به کافکا و کتاب محاکمه واسم بگی. پرسیدم کافکا؟!گفت بله. کمی خوشحال شدم که حداقل هستند کسانی که هنوز آثار کافکا رو می خونن، گفتم : مگه جوونای امروزم کافکا میخونن؟ گفت نه یکی از درسای ما ترجمه متونه و یه بخشش مربوط به کتاب محاکمه اثر کافکاست، آه از نهادم بلند شد،گفتم پس بگو دلت تنگ نشده بود ، گفتم سلام لر بی طمع نیست ، گفت نه به جان دایی دلمم برات تنگ شده بود می خواستم با یه تیر دو نشون بزنم.

قلم و دفتر به دست نزدم نشست  و شروع به یادداشت کرد،کمی از زندگی کافکا صحبت کردم و از مصایبی که در زندگی دیده بود ، گفتم :کافکا آیینه تمام نمای نوشته هایش است، هر زمان که خط به خط نوشته هایش را خوانده ام نیازی در آن موج می زد نیازِ دوری از انتحار،قلمش سحرآمیز است و چنان تو را در خود می پیچد که از گذر زمان چیزی حس نمی کنی.

از رمانِ "محاکمه" پرسید ، خلاصه ای از داستان را بازگو کردم و در آخر پرسید مفهوم این داستان چیه؟ گفتم خودت بخون تا بفهمی، گفت دایی بگو اذیت نکن، گفتم بابا برداشت تو و من و دیگری از یه داستان یا رمان و یا شعر متفاوته.بعد از اصرار گفتم : نخستین برداشتی که از این رمان دارم اینه که موجودیت و ماهیت و جوهره زندگی برخورنده و آزار دهنده است، سرنوشتی محتوم برای تو رقم می خورد؛جرمی نامعلوم و ناکرده بر تو خوانده اند بی آنکه بخواهی یا بدانی که چیست ،آنچنان ذهن و روان تو در گیر و دار کاغذها و پرونده ها له می شود که خود نیز نمی دانی جرم یا کناهی مرتکب شده ای یا نه !محکوم به حکم و جان کندنی می شوی که  تو را از آن گزیر نیست ،هستی  تو را به اضمحلال و زوال رهنمون است و همگان تو را به گردن نهادن به تقدیرِ خفت بار رهنمون و مشوقند و ...مکثی کردم بی آنکه بدانم از پرچانگی خودم بدم اومد و قصه رو ناتموم رها کردم ،مثل سگی در پاییز که همه چیز رو بی معنی دونست و چشماشو بست...

زمان...
ما را در سایت زمان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nabodan بازدید : 180 تاريخ : جمعه 17 اسفند 1397 ساعت: 5:36