آرزوهای اندوه بار

ساخت وبلاگ

از آن زمان که خاطرم هست آرزویی نداشته مگر رویایی بوده است در حد محال ، یا اگر هم خواسته ای داشته ام برای حصول آن به قدر وسع کوشیده ام .در اوان کودکی ضبط صوتی داشتیم که با نوار موسیقی می شنیدیم و یا از رادیوهای بی بی سی یا اسراییل فارسی گوشمان با نواهای موسیقی آشنا می شد،در میان موسیقی هایی که مرا می خواخت صدایی دیگرگونه بود ؛از لابلای اصواتی که به گوش ناآزموده ام می رسید نوایی گاه بر جانم چنگ می انداخت و گاه اشک از دیدگانم می ربود و گاه آرامشی خواب گونه در برم می گرفت و موجودی مهربان در آغوشم می کشید ؛پیانو آرزویی شد که می دانستم تنها جفتی است که می تواند مرا بنوازد و در نشیب و فراز زندگی پیش رو یاوری باشد که مرا یاری دهد تا طعم تلخ زندگی را تاب آورم.دریغ  و درد که موسیقی و آلاتش حرام گشته بود و دین غالب هیچگونه سنخیتی با زیبایی و هنر ندارد و هنروران بخصوص نوازندگان را خوار می شمرند و نیز حاکمان موسیقی را حرام کرده اند و خون خلق حلال. در آن آشفته بازار درعرصه هنر تنها به  خوشنویسی مجالی می دادند که آن هم غرض ورزی بود ،من نیز خطی خوش داشتم و معلمی خوشنویس که انسانی بود وارسته و هنرشناس که یادش گرامی باد،افسوس که مرا سیراب نمی کرد . پیانو نواختن آرزویی بود دست نایافتنی؛خاطرم هست که به همراه خانواده به تهران آمده بودیم در محله عمه ام مغازه ای بود که ادوات موسیقی می فروخت از پشت شیشه شاید ساعتها به پیانو چشم دوخته بودم غرق در آمال خویش آهنگ می خواختم به سگی می مانستم که پس از سالها  گشتن و رنج کشیدن صاحبش را جسته و مبهوت به تماشایش نشسته و نمی تواند او را در آغوش کشد و بوی او را دریابد.سالها و سالها از کودکی ام گذشته و خود را بی ثمر می دانم و افسوس و دریغ و فغان می خورم و آه می کشم که آن آرزو هنوز و اکنون شدنی نگشته تا انگشتان بی ارزشم را بر کلاویه ای بفشارم.

زمان...
ما را در سایت زمان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nabodan بازدید : 166 تاريخ : جمعه 17 اسفند 1397 ساعت: 5:36